حال این روزای من....
سلام به روی نشسته فرشته کوچولوی خودم
امیدوارم حالت خوف باشه مامان طلا. اگه از حال مامانت سوال کنی میگم
بدک نیستم ولی اوضام جالب هم نیست.سرفه زیاد امونمو بریده.شبا خواب
ندارم.مدام تو فکر توام باهات حرف میزنم بابایی دیروز بوست کرد میخواستم
بکشمش ولی بخاطر تو کوتاه امدم من حسود نیستم.زیاد حوصله ندارم
دوس دارم فقط بخوابم و یادم بره تمام مسائل ریز و درشت زندگی رو....
منتظر دوشنبه هستم که برم جواب ازمایشو بگیرم و برم پیش دکتر ببینم
وضع جسمی خودم چطوره.دیشب کلی با پسر عموت بازی کردم زودی بیا
مامانی باهاش بازی کن.البته شک میدونم که بهت اجازه بدماخه فحش
یادت میده مامانی البته خیلی دوس داشتنیه قفونش بله زن عموش
مامانی تورو به همون خدایی میسپارم که در اوج بی لیاقتی من،تورو
بهم بخشید تا بهم بفهمونه که خدا برا بخشیدن نعمت به بندهاش ب
لیاقتشون نگاه نمیکنه به کرم و بخشش خدایی خودش نظر داره...