ارزویی که تحقق یافت....

واما سلام کوچولوی من....

1393/5/21 19:08
نویسنده : دنیاجون
307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچول موچولوی من......

 

عشق مادرانه از اون عشقاست که دم به دم یاد ادم میاد مگه نه؟زیبا

الان دقیقانزدیک17 است که من فهمیدم تو وجودم1غنچه کوچولو در حال شکفته..

 

مدام جلو اینه هستم و نگام میکنم خودمو و قربون صدقش میرم.باید 1اعتراف کنم

 

من ادم احساسی نیستم زیاد ولی از وقتی حسش میکنم فوق العاده احساسی

 

شدم.قفونش بلم الهههههههیییییییییمحبت..عشقم هنوز نمیدونم دخملی یاپسمل که

 

 

اصلا فرقی نداره مهم خودتی که هنوز خیلی کوچولویی و من هر روز مشتاقانه

 

رشد کردنتو حس میکنم و ذوق میزنم که نی نیم 1روز بزرگتر  میشه...

 

از وقتی که فهمیدیم، مژده آمدنتو به همه دادم حافظ فقط نمیدونهخندونک

مامان بزرگات فوق العاده خوشحالن مخصوصا مامان جونت ( همون که مدام بهم میگفت

 

نازا!!!!!!!!!). نیستی بینی مامانت چقد برا همه ناز میکنه مخصوصا بابایی خداا بهش

 

صبر بده.....خندونک

چقد بدشانسی مامانی اخه الان چه وقت سرماخوردنه؟؟؟الان که باید غذاهای خوب

 

بخولم تا تو قوی شی سرماخوردم تا شما فقط سوپ بخوری و عدسی....

 

البته حبوبات هم مفیده براتمحبت

بابات ظهر برام کلی هوییچ خریده ولی میگن هویج خوب نیست برام منم با حسرت

 

نیگاشون میکردم.انشاالله به شلامتی خودت بیای با هم بخولیم قربون چشات شم

 

مامانی از خدا پنهون نیست از تو هم نباشه این روزا مدام به بابات گیر میدم که نباید

 

تورو دوس داشته باشهخندونک از بس مامانت حسوده غمگین ولی خوجگلم خداکنه تو به

 

سلامتی بیای خودم که عاجقتم بابایی هم میمیره برات البته اول برا من میمیره هاخندونک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)