تجربه اول...
سلام عزیزدل مامان...
دیروز یعنی مورخ26/05/1393 برا اولین سونو بارداری اقدام کردم.ولی یکم خرد تو ذوقم
حقیقتا.من فکر میکردم الان که برم صدای قلب بچمو میشنوم باورت نمیشه مامانی
تا نوبتم شد چند بار از خیال دیدنت بغل گرفتنت شنیدن نفسات گریم گرفت.خیلی
سخت جلو خودمو گرفتم.وقتی اسممو صدا زدن بال دراوردم.خوابیدم رو تخت چشم به
مانیتور بود.دکتر که اول پیدات نمیکرد نگران شدم ولی بعد چند دقیقه دیدمت.حقیقتا
فکر نمیکردم ایقد کوچولو باشی.دکتر گفت پشتت به مانیتوره نمیشد دیدت درست.
عکسی هم ازت گرفت نامفهوم بود.پرسیدم قلبت تشکیل شده؟گفت اره.ولی دلهوره
داشتم نمیدونم چرا.پاشدم گفت جنین7هفته و 3روز سن داره.چه جوری حساب
میکنن آخه؟!!!!.حالا منتظر جواب آزمایشام هستم تا زود برم پیش دکتر 1 از سلامتت
مطمئن شم2ببینم اخر عشق من چقد سن داره.مامانی بی نهایت استرس دارم
انشاالله همه چیز به سلامتی تمام شه.راستی خالت هم از دیدن عکس نامفهومت
بدجور خرد تو ذوقش.توقا داشت الان شکل نوزاد داشته باشی یا بزرگتر باشی.
خواسته من از خدا در این لحظات فقط و فقط سلامتی توست مامانی...
دوستت دارم عزیزم....