ارزویی که تحقق یافت....

دوران بی خبری....

1393/5/21 12:45
نویسنده : دنیاجون
183 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه مادرشدن برام عین 1نیاز بود که دوس داشتم هر وقت که واقعا احساسش کردم

بهش فکر کنم و به قول دوستم برم تو خطشخندونک...

یه مدت بود که نی نی میدیدم ضعف میکردم و دوس داشتم منم1دونه واسه خودم داشته

باشمخجالت...

مامانم که به بنده لطف زیاد دارن مدام دم گوشم تکرار میکرد که بنده نازا هستم باورتون

میشه حتی پیش مادرشوهرم هم امد و ایشونو هم تحریک میکردن که به من بدبخت گیر

بدن شاید بنده سر عقل بیامراضی....

ماه مبارک رمضان شروع شد و من مشتاقانه روزه میگرفتم از طرف دیگه به دکتر زنان

مراجعه کردم تا مقدمات بارداری سالم رو برا خودم فراهم کنم...زیبا

از خدا پنهون نیست از شما هم نباشه توهم حاملگی هم زده بودم تو هفته دوم ماه رمضان

آزمایش خون رفتمتعجب جووواب منفی بود یکم دلم شکست ولی من پروتر از این حرفام که

ناامید بشم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)